دنياي آيناز

دردسرهاي آينازي

سلام بابايي بعد از چند وقت دوري از نوشتن  دوباره برات مينويسم نفس بابا در حال حاضر دوچرخه بازي ميكنه هر چند كه ركاب زدن بلد نيستي با دوچرخه ات درگيري  بابايي واقعا فضول شدي از ديوار راست مي خواي بري بالا من و ماماني حيرون اين همه انرژي (سوخت جت ) هستيم شب ها هم كه خواب نداري . من هيچي ماماني خيلي اذيت ميكني خيلي شيرين حرف ميزني دل بابا اب ميشه نه روز ديگه دو سالت تموم ميشه بابايي الان 1-2-3-4-5-6-7-9-10 رو ميشماري ( 8 پرپر )    ...
20 آذر 1390

مریضی آیناز گلی

سلام مامانی دو روزه بد جوری سرما خوردی حالت خوب نیست دیشب بد جوری حال مامان رو گرفتی تا صبح ناله کردی خدا کنه هیچ وقت هیچ نی نی مریض نشه شما نی نی ها عمر مامان و بابا هستین ناناز کوچولوی من خیلی دوست دارم الان زیاد حال نوشتن ندارم بعدا بیشتر برات مینویسم ناز گل من بای بای مامانی
17 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام بابایی امروز که دارم مینویسم تو سرماخوردی حالت اصلا خوب نیست و دائم بهانه میگیری       نمیدونیم چکار کنیم که حالت بهتر بشه داور هم نمی خوری.مامان خیلی ناراحت تو هست اصلا حالش خوب نیست مامان بزرگ داره سوپ درست میکنه شاید تو بخوری حالت بهتر بشه . بالاخره بدجور حال بابا و مامان گرفته   الان عمه آرزو با عمو محمد و آبجی آیلین اومدن . تو داری با آیلین بازی میکنی ...
17 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

به نام  خدای نی نی ها سلام آیناز گلم          امروز اولین مطلبی که مامان برات می نویسه که بعدها بخونی حالش ببری الان که دارم می نویسم خوابیدی، این روزها خیلی شیطون شدی که حد و حساب نداره  از سرو کولم بالا میری . پله  رو خیلی دوست داری عشقه گلی عاشق گشتن و فوضولی کردن . الان بیدار شدی مامانی رفت بابا آومد.   بابا با نان آمد . سوار اسب آمد . یادش بخیر یاد بچگی هام افتادم چقدر تو شیرینی . اعهصاب (طنز)واسم نذاشتی الان میخوایم بریم خونه عمو محمد و عمه آرزو با آیلین بازی کنی به شرطی که سر عروسک باهم دعوا نکنید  آفرین بابا اعهصاب (طنز)واسم نذاشتی    ...
16 ارديبهشت 1390
1